بچه که بودیم فکر می کردیم سینما یعنی همان سالن سینما. وقتی بلیت کرم رنگ
سینما را که رویش با خودکار قرمز شماره ردیف و صندلی مان را نوشته بودند، به
زور از دست والدینمان می گرفتیم و به نگهبان سالن می دادیم، فکر می کردیم همه
دنیا را به ما داده اند. آن وقت ها عکس فیلم را روی دیوار سالن انتظار، رصد می
کردیم و برای خودمان یک سناریوی تازه می ساختیم.
اگر هنرپیشه در عکس اخم کرده بود، آسمان ریسمان می بافتیم که مثلاً چه اتفاقی
افتاده که به جای خنده همیشگی اش به ما اخم کرده است. آن روزها خیلی مهم نبود
فیلمی را که می دیدی خوب است یا نه. مهم نبود که برای رده سنی ما هست یا نه.
مهم این بود که از گیشه برایت بلیت بخرند و نگهبان به تو اجازه دهد تا وارد
سینما شوی و به دویدنت در سالن انتظار ایراد نگیرند. خدا خدا می کردی کسی که
روی صندلی روبه روی تو می نشیند آدم درشت و قدبلندی نباشد. آن وقت ها سالن
سینما بوی خاصی داشت، بوی قدیمی آجر و موکت و سالن تاریکی که برایت یک دنیای
جدید می ساخت.
سینما، پرده کدر خط خطی، پفک نمکی، هنرپیشه و نور چراغ قوه ای بود که گاه روی
صورتت می چرخاندند. اما کمی بعد، تمام آن سینماهای قدیم و نگهبانانشان جایشان
را به سینماهای چند سالنه دادند که فیلم های کسل کننده نشان می دهند. سالن های
لوکس با نورهای موضعی که می خواهند به تو بگویند، سالن های شیکی هستند.
سینماهای دوران بچگی مان را به خیال اینکه می توانند پر از تماشاچی باشند، بزک
کردند، سالن های کوچک خودمانی به آن افزودند و برایش تابلوهای نئون و رنگارنگ
نصب کردند. اما حالا سینماداران از تعطیلی و ورشکستگی حرف می زنند. جلسه می
گذارند و تقاضای حمایت می کنند؛ چون این سالن های سینما با وجود بدهی ها و وام
های سنگین برای سینمادارها و پول آب و برق و هزینه بازسازی یک چیزی کم دارند؛
یک چیزی که هنوز سردر سینماها دارد ولی داخل سالن های سینما ندارد؛ خیال
پردازی. سالن های سینما دیگر جایی برای خیال پردازی نیست، جایی آرام برای لذت
بردن از دیدن یک فیلم.
منبع
خبر:
روزنامه جام جم | نویسنده: آزاده کریمی |
آماده سازي و تنظيم خبر:
مدير سايت |
10 دی ماه
1391 |
|